پاسخ |
اولين بار چه كسى از زيارت قبر پيامبر ( ص ) جلوگيرى كرد ؟حاكم نيشابورى ( متوفاى 405 ه' ) از داود بن ابو صالح نقل مىكند : روزى مروان حَكَم ديد كه شخصى صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند كرد و گفت: مىدانى چه مىكنى ؟! منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى ! زائر كه ابو ايوب انصارى - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آرى خوب مىدانم كه چه مىكنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامدهام ، بلكه بهزيارت پيامبر ( ص ) آمدهام. از رسولاللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .» جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح مىدانند! از اين رخداد تاريخى بهخوبى روشن مىشود كه ريشه اين تفكّر از بنىاميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسولاللّه ( ص ) است . مستدرك حاكم ، ج4 ، ص 560 [ بازگشت به بالا ]
|
آيا مس قبر شريف پيامبر( ص ) و تبرّك به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است كه كسى از صحابه و تابعين دس1 - آرى ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پيامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود . ارشاد السارى ، ج3 ، ص352. 2 - ابو ايوب انصارى صورت خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) گذاشت . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج4 ، ص1404. 3 - بلال حبشى خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مىساييد ؛ «فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ» . سير اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص358 ؛ اسدالغابه ، ج1 ، ص208. 4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روى قبر شريف مىگذاشت . شرح الشفاء ، ج2 ، ص199. 5 - ابن منكدر - تابعى - صورت خود را روى قبر پيامبر ( ص ) مىگذاشت و مىگفت: هر زمان مشكل و يا فراموشى و لكنت زبان برايم پيش مىآيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و يارى مىطلبم . سير اعلام النبلاء ، ج3 ، ص213 [ بازگشت به بالا ]
|
آيا علماى مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر ( ص ) و يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند؟آرى ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملى شافعى و محبالدين طبرى و ابو الصيف يمانى - يكى از علماى بزرگ مكه و زرقانى مالكى و عزامى شافعى و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است: 1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مىگويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسولاللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد . الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج2 ، ص32 ؛ وفاءالوفا ، ج4 ، ص1414. 2 - رملى شافعى مىگويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد . كنز المطالب ، ص219. 3 - محب الدين طبرى شافعى گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسنى المطالب ، ج1 ، ص331. 4 - از نظر تاريخى ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مى داشتند و رواياتى هم وارد شده كه تربت مدينه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع. از جمله زركشى مىگويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج1 ، ص69. ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مىكند : «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام». ابن اثير جزرى از پيامبر ( ص ) نقل كرده: «وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ». «سوگند به كسى كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاى از هر دردى است .» سمهودى مىنويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمىداشتند وفاء الوفا ، ج1 ، ص544 [ بازگشت به بالا ]
|
نمونهاى بياوريد كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته باشنددو مورد ذيل ، نمونهاى هستند از موارد بسيار كه از نظر شما مىگذرد: * تبرك به قبر و خاك قبرِ سعد بن معاذ صحابى ابن سعد و ذهبى مىگويند: شخصى مقدارى از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهى به آن كرد ، ناگهان آن را مشك يافت . طبقات الكبرى ، 3 ، 10 - سير اعلام النبلاء ، 1 ، 289. *** * تبرّك به خاك قبر عبداللّه حداّنى ابونعيم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى مىگويند : حدانى در سال 183 ه'. در روز هشتم ذىالحجه - يوم الترويه - كشته شد و مردم از خاك قبراو همانند مشك برمىداشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مىدادند . حلية الاولياء ، ج 2 ، ص 258 - تهذيب التهذيب ج 5 ، ص 310. البته راجع به قبر بخارى در سمرقند ، و ابن تيميه نيز مطالبى نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعية ج 2 ص 233 ، سير اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البداية و النهايه ، ج14 ، ص136.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا استغاثه و طلب حاجت از غير خداوند جايز است؟اگر كسى بگويد: اى محمد ، حاجت مرا روا كن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براى تعجيل و انجام كار باشد هيچ اشكالى به نظر نمىرسد . آيات زيادى داريم كه ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { ...وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ...} . نساء : 5. { وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}. توبه : 74. { وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...} . توبه : 59.
با اينكه بى نياز كننده ، تنها خداوند است ، ليكن در اين آيات ، خداوند - عزّوجلّ پيامبر ( ص ) و مؤمنين را نيز رازق و شريك در اغنا وبىنيازى دانسته است . علاوه اينكه ، صحابه به هنگام گرفتارى به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل مىشدند. عسقلانى مىگويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطى و خشكسالى شدند ، شخصى از اصحاب به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت يا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ...» فتح البارى ، ج2 ، ص557. و شخصيت هايى چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلى خلال ، شيخ الحنابله در زمان گرفتارى به قبور اهل بيت پيامبر ( ص ) متوسّل مىشدند: الف - ابن حِبّان (متوفاى 350 ه' .) در كتاب خود «الثقات» مىگويد: بارها به زيارت قبر على بن موسى الرضا( ع ) رفتم و در مدتى كه در طوس بودم ، هر وقت مشكلى بر من عارض مىشد ، به زيارت قبر آن حضرت مىرفتم و از خداوند مىخواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّهِ مشكلم برطرف مىشد و اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم . كتاب الثقات ، ج 8 ، ص456. ب - ابن خُزيمه؛ هموكه شيخ بخارى و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است ، شاگردى دارد به نام محمد بن مومل . وى مىگويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعى از اساتيد به زيارت بارگاه قبر على بن موسى الرضا ( ع ) در طوس رفتيم ، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگى در شگفت مانديم . تهذيب التهذيب ، ج7 ، ص339. ج - ابو على خلال ، شيخ حنابله مىگويد: هرگاه به مشكلى برمىخورم قبر موسىبن جعفر ( ع ) را زيارت مىكنم و به ايشان متوسل مىشوم و خداوند نيز مشكل مرا آسان مىكند . تاريخ بغداد ، ج1 ، ص120. د - محمد بن ادريس شافعى به قبر ابو حنيفه و احمدبن حنبل به قبر شافعى متوسل مىشدند . مناقب ابى حنيفه ، ج2 ، ص199. ه' مسلمانان ، به قبر ابو ايوب انصارى متوسل مىشدند و براى طلب باران به قبر ايشان پناه مىبردند . مستدرك حاكم ، ج3 ، ص518. و - ابن خلكان و ذهبى مىگويند: مردم براى طلب باران به قبر ابن فورك اصفهانى ( متوفاى 406 ه' ) متوسل مى شدند و فيات الاعيان ،ج 4 ص 272 - سير اعلام النبلاء ،ج 17 ،ص 215 ؛ راجع به بخارى و مردم سمرقند مطلبى نيز ذكر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعيه ، 12 ، 469 - و طبقات الشافعيه ،ج 2 ص 234. نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كردهاند. قسطلانى گويد: شايسته است كه زائر در كنار قبر پيامبر( ص ) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بى تابى كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر ( ص ) را در حق او بپذيرد . المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص417.
[ بازگشت به بالا ]
|
چه دليلى بر مشروعيت زيارت قبور داريم؟ در پاسخ اين پرسش ، از كتاب و سنّت مىتوان بهره جست و فعل صحابه نيز بر آن بوده: الف - قرآن كريم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...}. نساء : 64. «اگر به خود ستم كردند ، سراغ تو مىآيند و استغفار مىكنند و تو اى محمد ، براى آنان طلب مغفرت كنى...». اين آيه به زيارت پيامبر( ص ) در حيات و ممات تشويق مىكند؛ چنانكه سبكى مىگويد : علما از اين آيه عموميت؛ يعنى زمان حيات و وفات پيامبر( ص ) را استفاده كردهاند ، چون طبق روايات از پيامبر ( ص ) نقل شده : «حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض عليّ أعمالكم...» طرح التثريب ، ص297. ب - سنت پيامبر اكرم( ص ): روايات و احاديث بسيارى از رسول اللّه( ص ) در تشويق به زيارت قبر شريف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي» . السنن الكبرى ، ج5 ، ص24 5.
ج - فعل صحابه: عبدالرزاق و بيهقى و ابن عبدالبر روايت كردهاند كه حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زيارت قبر عموى خود حضرت حمزه مىرفت ودر آنجا نماز مىخواند و گريه مىكرد. حاكم نيشابورى مىگويد : سند و راويان اين حديث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق 3: 572 - مستدرك حاكم ، ج 1 ،377 - السنن الكبرى 4 ، 131 - تمهيد شرح مو طا ، 3 ، 234 - و از خليفه ثانى و عبدللَّهبن عمر نيز نقل شده كه به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پيامبر ( ص ) را زيارت مىكردند شفاء السقام ، ص44 وفاء الوفاء 4 ،1340..
[ بازگشت به بالا ]
|
حديث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ...» زيارت قبور و قصد زيارت را منع مىكند؟خير ، به دلايلى كه در ذيل مىآوريم: الف - احتمال مىرود كه مستثنى منه در اين حديث ، مكان يا مسجد باشد ولى قسطلانى ارشاد السارى ج 2 ، ص 332. ، تأكيد دارد كه مراد مسجد است . بنابراين ، هيچ دلالتى بر «حرمت قصد زيارت» مشاهد متبركه ندارد. ب - اين حديث در مورد خودش نيز مورد عمل نيست؛ زيرا اگر مراد اين است كه: «جايز نيست قصد كردن به هيچ مسجدى جز سه مسجد...» با عمل پيامبر( ص ) كه بهطور قطع هر شنبه به مسجد قبا مىرفتند ، مخالف است. ج - بلال حبشى به يقين ، به قصد زيارت قبر پيامبر ( ص ) از شام به مدينه آمد و جريان او معروف است. د - علماى فريقين (شيعه وسنى) قصد كردن زيارت پيامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تيميه - يعنى همان كسى كه شبهه حرمت زيارت را مطرح كرد - به شدت موضع گرفتند. * - قسطلانى مىگويد: «قول ابن تيميّة حيث منع زيارة قبر النبي( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقولة عنه» . ارشاد السارى ، ج 2 ، ص 329. «گفتار ابن تيميه در منع زيارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترين مسائلى است كه از او نقل شده است .» * - غزالى مىگويد: «كلّ منيتبرك بمشاهدته( ص ) فيحياته ، يتبرك بزيارته بعد وفاته ويجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احياء العلوم ، ج1 ، ص258 ؛ ذهبى در استدلال به اين حديث تأمل دارد. سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص484. «هركس پيامبر ( ص ) را در حال حيات مىديد و متبرك مىشد ، بعد از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت از ايشان متبرك مىشود و شدّ رحال و قصد زيارت پيامبر ( ص ) نيز جايز است.» ه' احاديثى از طريق فريقين داريم كه تأكيد بر زيارت مطلق قبور دارد. عَنِ النَّبيّ( ص ) : «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحيح مسلم ، ج3 ، ص65. جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب كردهاند ولى ابن حزم برداشت وجوب كرده است . التاج الجامع للاصول ، ج1 ، ص381.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا جايز است زنان به زيارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پيامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟پاسخ اين پرسش را اينگونه مىتوان داد: الف - احاديثى داريم كه مىگويد حضرت فاطمه زهرا( س ) و يا عايشه به زيارت قبور مىرفتند؛ «إِنَّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»: سنن الكبرى ، ج4 ، ص132 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج3 ، ص572. «فاطمه زهراء ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مىرفت و آنجا نماز مىخواند و گريه مىكرد .» ابن أبى مليكه مىگويد: «رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشي وَ قُبر بمكة» . مصنف عبدالرزاق ، ج3 ، ص570 - معجم البلدان 2 ،214. «عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان در مكه مىرفت ...او در منطقهاى به نام حبشى كه در نزديكى مكه است مُرد و به مكه انتقال يافت و دفن گرديد». ب - اين حديث - لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حديث بُريده نسخ شده و يا معارض است ، چنانكه حاكم نيشابورى و ذهبى به آن تصريح كردهاند. و روايت بريده: «نَهى رَسُولاللّه ( ص ) عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها» . السنن الكبرى ، ج 4 ، ص 131 ؛ مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 374 . ج - علماى اهل سنت فتوى به استحباب زيارت قبور براى زنان دادهاند: * ابن عابدين مىگويد : «هل تستحبُّ زيارة قبره ( ص ) للنساء؟ الصحيح : نعم بلا كراهة ، بشروطها على ما صرّح به بعض العلماء اما على الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخي وغيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال و النساء جميعاً فلا اشكال و اما على غيره فذلك نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قيل واجبة» . رد المحتار ، ج 2 ، ص 263 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 405. « آيا زيارت قبور براى زنها استحباب دارد؟ آرى هيچ كراهتى هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرايطى كه بعضى از علما بدان اشاره كردهاند. صحيح تر نزد ما و كرخى و ديگران اين است كه جواز زيارت قبور براى مردان و زنان ثابت است و هيچ اشكالى در آن نيست. اما بنا بر غير مذهب - و مبناى - ما ، باز هم قائل به استحباب هستيم چون اصحاب به طور مطلق فتوى به استحباب داده و ويژه مردها ندانستهاند . بلكه بعضى قائل به وجوب آن شدهاند .» د - اين حديث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طريق دارد كه هر سه ضعيف است: در طريق اول ابن خثيم است و گفتهاند كه به احاديث او احتجاج و استدلال نمىشود . ميزان الاعتدال ، ج2 ، ص45 9. در طريق دوم باذان است كه او هم مورد احتجاج نيست . تهذيب الكمال ، ج4 ، ص6. در طريق سوم عمر بن ابى سلمه است كه او را هم ضعيف دانستهاند. سيراعلام النبلاء ، ج6 ، ص33.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا نماز گزارى و دعا در كنار قبور اوليا و صلحا و يا قبر پيامبر( ص ) اشكال دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: الف - آيه شريفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...} دلالت بر رجحان دعا در كنار قبر پيامبر( ص ) دارد ، چون كلمه «جَاءُوكَ» هم شامل زمان حيات است و هم شامل زمان رحلت. ب - فاطمه زهرا( س ) هر هفته - روز جمعه - كنار قبر حضرت حمزه حضور مىيافت و در آنجا نماز مىگزارد و گريه مىكرد. حاكمنيشابورى گويد: راويان اين حديث همگى ثقه هستند . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 . ج - سيره مسلمين بر اين بوده است. * ابن خلكان مىگويد : سيده نفيسه ، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن على (ع) در محلهاى به نام «دربالسباع» به خاك سپرده شده و قبر او - در مصر معروف به استجابت دعا است و بسيار هم مجرب است و فيات الاعيان ، ج 5 ، ص 424. * شافعى نيز مكرّر به زيارت قبر ابو حنيفه مىرفت و دو ركعت نماز مىگزارد . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123. * زهرى هم درباره دعا كنار قبر معروف كرخى مطالبى را نقل كرده است . سير اعلام النبلاء ، ج 9 ، ص 343. * جزرى نيز راجع به قبر شافعى چيزهايى را نقل مىكند . الجواهر المضيئه ، ج 1 ، ص 461.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا معناى حديث: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ» و حديث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَناً» .در پاسخ اين پرسش نيز - مانند پرسشهاى پيشين - بايد به چند نكته بپردازيم: الف - افرادى كه در سند اين حديث آمدهاند ، يا ضعيف هستند و يا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علماى رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَرى مسلك بودهاست . و «ابو صالح» مردّد بين ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منكر الحديث و ابن بهمان ، شناخته شده نيست . پس حديث از نظر سند مشكل دارد. ب - حديث هيچ دلالتى بر حرمت نمازگزارى و دعا كردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه به هنگام مرگ فردى از صالحان خود ، مسجدى بر روى قبرش بنا مىكردند و عكس هايى روى آن مىگذاشتند و به سوى آن عكس ها و قبر سجده مىكردند و اين معنا ارتباطى به خواندن نماز براى خداوند و رو به كعبه ايستادن در كنار قبور صالحان ندارد. * قرطبى مىگويد : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذكّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون كإجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان: إن اسلافهم كانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلك» . ارشاد السارى ، ج3 ، ص497. * « نياكان آنان عكسهايى از مردگان خود ترسيم كردند تا به آن اُنس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جديت و تلاش كنند و در كنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولى بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نياكان خود جاهل بودند و شيطان هم وسوسه كرده ، به آنان چنين القا كرد كه نياكان شما اين عكسها را مى پرستيدند و آن را تعظيم مىكردند ، پس پيامبر ( ص ) مردم را از اين انحراف بر حذر داشت .» بنابراين ، هيچ دلالتى بر حرمت دعا و زيارت كنار قبور انبيا و صلحا ندارد. * بيضاوى مىگويد : «لمّاكانت اليهودوالنصارى يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبيّ( ص ) ...» ارشاد السارى ، ج3 ، ص479. * « چون يهود و نصارى بر قبور انبيا سجده مىكردند و آن را قبله - و جهت - نماز قرار مىدادند و همانند بت با آن رفتار مىكردند ، مورد لعن پيامبر ( ص ) قرار گرفتند. و اين معنا هم هيچ ارتباطى با زيارت قبر پيامبر ( ص ) و ائمه طاهرين و صلحا و نماز خواندن براى خداوند - در آنجا - ندارد. ج - بسيارى از علماى اهل سنت فتوى به جواز نماز خواندن در مقبرهها دادهاند؛ از جمله آنها مالك بن انس است: - «كان مالك لا يرى بأساً بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّى في المقبرة كانت القبور بين يديه وخلفه و عن يمينه وشماله». - و قال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر و قال بلغني إن بعض اصحاب النبي كانوا يصلّون في المقبرة» . المدونة الكبرى ، ج1 ، ص90. مالك مىگويد : نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد و چنين مىپنداشت كه اگر در اطراف نمازگزار قبرهايى باشد باز هم مشكلى به نظر نمىرسد. - عبدالغنى نابلسى مىگويد : «اذا كان موضع القبور مسجداً أو على طريق ، أو كان هناك أحد جالساً ، أو أن قبر وليّ من اولياءاللّه أو عالم من المحقّقين ، تعظيماً لروحه المشرفة ، على تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه وليّ ليتبركوا به ، و يدعوااللّه عنده فيستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحديقة النديه ، ج2 ، ص630. « اگر قبرى مسجد شود يا در راه واقع شود... و يا قبر يكى از اولياءاللّه باشد ، و يا عالمى از محققين براى تعظيم روان تابناك او براى اعلام و آگاهى دادن به اينكه او يكى از اولياء اللّه است تا مردم به او تبرك جويند و در كنار آرامگاهش او دعا كنند و مستجاب شود . البته اين كار جايز است و منعى ندارد .»
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبيل گنبد ، ضريح و ... منع شرعى دارد؟ به چند دليل پاسخ اين پرسش منفى است و منعى ندارد: الف دليلى بر حرمت ، جز روايت ابى الهياج نيست صحيح مسلم ، ج3 ، ص61. و نيز اين روايت از نظر سند مورد اشكال است؛ زيرا وكيع و حبيببن ابىثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مىباشند. ب - در دلالت حديث نيز جاى بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّيته» به معناى تخريب بناى قبور نيست بلكه به معناى مسطح كردن آن در مقابل تسنيم؛ يعنى بلند كردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند كوهان شتر است. قسطلانى مىگويد : «السنة في القبر تسطيحه و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابى هياج : لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار ...» ارشاد السارى ، ج2 ، ص468. « سنت پيامبر ( ص ) همان مسطح كردن قبر است و اين سنت - چون شعار پيروان مذهب شيعه گرديده - جايز نيست رها شود و هيچ منافاتى ميان مسطح كردن قبر و روايت أبى الهياج نيست؛ زيرا كه منظور روايت صاف كردن قبر و برابر كردن آن بازمين نيست . بلكه مراد مسطح كردن در مقابل تسنيم است ، و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مىآوريم. ج - روش مسلمانان اين بوده كه روى قبرها بنا مىساختند: 1 - بناى حجره شريف نبوى. 2 - قبور ائمه بقيع كه در سال 1345 ه' ق به دست وهابيان تخريب گرديد. 3 - قبر ابراهيم فرزند رسولاللّه ( ص ) در خانه محمدبن زيدبن على بود و به دست وهابيان تخريب گرديد. 4 - بناى مسجد ، روى قبر حمزه( ع ) . در اوايل قرن دوم هجرى و به دست وهابيان تخريب گرديد. 5 - بناى قبر سعد بن معاذ - اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روى آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج2 ، ص545. 6 - بنا بر روى قبر باهلى (سال 275 ه' .) در بصره . سير اعلام النبلاء ، ج13 ، ص285. 7 - بنا بر روى قبر امير مؤمنان حضرت علىبن ابى طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات 6 ، 97. 8 - بنا بر روى قبر سلمان فارسى . تاريخ بغداد ، ج1 ، ص163. 9 - بنا بر روى قبر ابوعوانه (سال 316 ه' .) . سير اعلام النبلاء ، ج14 ، ص419. خلاصه ، سيره مسلمين؛ چه شيعه و چه سنى بر اين بوده است كه بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام بلاد اسلامى همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و كربلا و كاظمين و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعى است ، تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمين به مخالفت برخاستهاند.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا حديث: «نَهى رَسُول اللّه ( ص ) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبنى عليه» صحيح مسلم ، ج3 ، ص63. صريح در منع از ساختن بر قبور نيست؟اولاً - اين روايت با سيره قطعيه مسلمين منافات دارد؛ چنانكه در پاسخ پرسش پيش روشن شد. ثانياً - سند اين روايات ، جاى بحث دارد؛ زيرا در سند آن ابوالزبير - محمد بن مسلم آمدى - قرار گرفته و علماى رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعيف مىدانند تهذيب الكمال 26 : 407. و همچنين در سند آن حفص بن غياث است و علماى رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفى دارند تهذيبالتهذيب 2 ، 360 - تاريخ بغداد 8 ، 199 - سير اعلام النبلاء 9 ،31 . و باز در سند اين روايات ، شخصى بنام ربيعه است كه ازدى وابن أبى شيبه و ساجى در باره او تأمل دارند . تهذيب التهذيب 9 ، 143 ، ميزان الاعتدال 3 ، 545 ، تهذيبالكمال 18 ، ص 483 . و بالاخره تمامى طرق و اسناد اين روايات ، مورد اشكال است . به ص 182 «الوهابيه ، دعاوى وردود» مراجعه شود .
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا قراردادن روشنايى بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشكال شرعى دارد؟به چند دليل بايد گفت خير: الف - طبق روايات اهل سنت ، پيامبر( ص ) شبى مىخواست وارد قبر و يا قبرستانى شود كه دستور داد چراغ روشن كردند . الجامع الصحيح ، ج3 ، ص372. ب - سيره و روش مسلمين همواره بر اين بوده كه بر روى قبور بعضى از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مىكردهاند: * قنديل بر روى قبر ابو ايوب انصارى ، در قرن چهارم . تاريخ بغداد ، ج1 ، ص154. * قنديل بر روى قبر زبيربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج14 ، ص383. * قنديل بر بارگاه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) ، اوايل قرن پنجم . وفيات الاعيان ، ج5 ، ص310. ج - حديث «لَعَنَاللَّهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشكال سندى است؛ زيرا راوى آن «ابو صالح» است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود مىباشد و شارحان اين حديث گفتهاند: نهى در اينجا «ارشادى» است نه «مولوى» چنانكه سِنْدى و عزيزى و علىناصف و شيخ حنفى بدان اشاره كردهاند . شرح الجامع الصغير ،ج3 ، ص198 ؛ سنن نسائى ، ج4 ، ص95 ؛ التاج ، ج1 ، ص381.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا نذر كردن براى صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است ؟آرى ، اگر نذر براى خدا باشد و اهداى ثواب براى صلحا و مؤمنان ، همانگونه كه در ميان شيعه رايج است ، به چند جهت جايز مىباشد: الف - احاديثى از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك ، عَنِ النَّبيّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة ، فأتى رسول اللّه فاخبره . فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم» . ابو داود ، ج3 ، ص238. ثابت بن ضحاك مىگويد : شخصى از پيامبر ( ص ) سئوال كرد ؛ نذركردهام گوسفندى را در محلى بنام بوانه - در نزديكى ساحل - ذبح كنم ، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر ( ص ) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتى پرستش مىشد؟ عرض كرد: خير - فرمود : آيا در آنجا محل به پا داشتن يكى از اعياد جاهليت بود ؟ عرض كرد ، خير فرمود : به نذر خود وفا كن ، يعنى در همانجا گوسفندى را ذبح كن - زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1 - نذر در معصيت خداوند 2 - نذر در موردى كه ملك خود نباشد. اگر نذر ، طبق روال جاهليت؛ يعنى براى بت و اعياد كفار نباشد ، وفاى به نذر لازم است . هر چند شيعه رجحان نذر را شرط مىداند و قربانى در مكانى كه قبلاً بتكده بوده ، راجح نيست ، اما على اىّ حال اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مىكنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولى بايد صحيح بدانند. ب - عزامى شافعى در تأييد اين نذرها مىگويد: كسى كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند ، چنين به دست مىآورد كه قصدشان از اين قربانى ها و نذرها براى مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداى ثواب براى آنان ، چيز ديگرى نيست و اجماع اهل سنت بر اين است كه صدقه زندهها براى مردگان سودمند و واصل است . و احاديث در اين زمينه بسيار است . سپس عزامى به يك حديث اشاره مىكند: سعد از پيامبر( ص ) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود ، صدقهاى مىداد . آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودى بهحالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آرى ، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهى را حفر كرد و آن را صدقه براى مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص133. ج - قبرهايى از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براى آنان نذرها مىكردند. * قبر البستى در مراكش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوى . نيل الابتهاج ، ج2 ، ص62 ؛ المواهب اللدنيه ، ج5 ، ص346 ؛ تاريخ بغداد ، ج1 ، ص123.
[ بازگشت به بالا ]
|
نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزادارى ها چيست؟به يقين جايز است ، زيرا: الف - اصل در اشياء ، اباحه و جواز است ، مگر دليلى بر خلاف آن بيايد. ب - نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است. ج - روش مسلمانان از گذشته تا كنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانكه قسطلانى و دياربكرى بدان اشاره كردهاند . تاريخ الخميس ، ج1 ، ص323 ؛ المواهب اللدنيه ، ج1 ، ص27. د - روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم براى مردگان بوده ، چنانكه ذهبى درباره فوت جوينى (متوفاى 478 ه' .) مىنويسد: «غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرووس عاماً بحيث ما اجترأ أحد على ستر رأسه وكانت الطلبة يطوفون فيالبلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع» . سير اعلام النبلاء ، ج8 ، ص468. «بازارها تعطيل شد و مرثيههايى درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت كه اينان يك سال عزادارى كردند و عمامهها را از سر - به عنوان احترام - تا يك سال برداشتند . اين شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حركت در آمدند و نوحه سرايى مىكردند و با صداى بلند به عزادارى مىپرداختند .» و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاى 346 ه' .) مىنويسد: «فغشينا اصوات طبول ، مثل ما يكون من العساكر حتى ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم» . سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص481. « صداى زدن طبل ها هر صدايى را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه كه در ارتش انجام مىگيرد - مارش عزا - سر و صدا آنچنان بود كه ما گمان كرديم لشگرى يورش برده است .» و در مورد مرگ ابن جوزى (ت 597 ه' .) مىنويسد: «و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل . . . و اصبحنا يومالسبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي» . سير اعلام النبلاء ، ج18 ، ص379. «در كنار قبر او تمامى ماه رمضان را ماندند و چندين قرآن ختم كردند و به همراه خود شمع و قنديل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزادارى به پا داشتيم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زيادى شركت كردند و مرثيه خوانى انجام شد».
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا ازدواج متعه مورد قبول و پذيرش بزرگانى از اهل سنت بوده است؟بلى ، از آن جمله: الف - ابن جريج اموى شيخ بخارى كه اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مىكنند ، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت. ذهبى مىگويد: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع على ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يرى الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه» . ميزان الاعتدال ،ج2 ، ص659 ؛ تهذيب التهذيب ،ج6 ، ص360. «ابن جريج يكى از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اينكه او هفتاد زن متعه - نكاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود . او فقيه اهل مكه در زمان خود بود .» ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصارى ، عمرانبن حصين ، ابو سعيد خدرى وامير مؤمنان على( ع ) ، اين عمل را جايز مىدانستند. ج - خود عمربن خطاب با صراحت مىگويد: «كانتا عَلى عهد رسولاللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهما». « دو چيز در زمان پيامبر ( ص ) حلال بوده ولى من آن را تحريم و بر آن تعيين عقوبت مىكنم». چنانكه قوشچى در شرح تجريد ، صفحه 484 ، اين جمله را از او آورده و تحليل و توجيه شگفتى كرده است! د - در تاريخ طبرى ج2 ، ص 579. آمده است كه اين نهى از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتى و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهى او رسانده است. ه' خود عمربن خطاب در هيچ موردى اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر( ص ) منع و يا نهى و يا تحريم كرده است ، بلكه مىگويد : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .». و - تنها روايتى - به تعبير آنان صحيحه كه به آن استناد مىكنند كه پيامبر( ص ) متعه را تحريم كرده ، همان حديث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالى - خارج از روايتى كه نقل كرده سخنى از او به ميان نياورده اند .
[ بازگشت به بالا ]
|
چرا شيعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمىخواند؟الف : چون شيعه آن را حرام و هيچيك از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانستهاند بلكه آن را عملى مستحب و نزد بعضى ديگر در نمازهاى واجب ، مكروه شمردهاند مثلاً رييس مذهب مالكى نماز خواندن دست بسته را مكروه مىداند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مىخواندند تا عمر اين بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبير - از صحابه - و حسن بصرى و ابن سيرين - از تابعين - و ليث بن سعد و ابراهيم نخعى از اتباع تابعين قائل به ارسال بودند. ب : پيامبر ( ص ) در نماز اين كار را نمىكردند قرطبى مىگويد: «اختلف العلماء في وضع اليدين أحدهما على الأخرى في الصلاة فَكَرِهَ ذلك مالك فيالفرض وأجازه في النفل و رأى قوم أنّ هذا من سننالصلاة و هم الجمهور ، والسبب في اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فيها صفة صلاته عليه الصلاة والسلام ، ولم ينقل فيها انّه كان يضع يده اليمنى على اليسرى وثبت ايضا أنّ الناس كانوا يؤمرون بذلك» . بداية المجتهد ، ج1 ، ص136. « يعنى درباره دست روى دست گذاشتن در نماز ميان علما اختلاف شده است ، مالك آن را در نمازهاى واجب مكروه و بعضى ديگر جزو آداب و سنن نماز دانستهاند . و اين نظر جمهور اهل سنت است . و علت اين اختلاف نظر اين است كه رواياتى صحيح به ما رسيده است و نماز خواندن پيامبر ( ص ) راتوصيف مىكند و در آن نقل نشده است كه پيامبر ( ص ) دست راست روى دست چپ مىگذاشت و از طرفى به مردم امر مىشد كه در نماز دست روى دست بگذارند .» ج - عمده دليل جمهور ، روايت بخارى و مسلِم است. * روايت بخارى: «عن ابى حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون أن يضع الرجل اليد اليمنى على ذراعه اليسرى في الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ينمى ذلك الى النَّبيّ» صحيح بخارى ، ج1 ، ص135. « ابو حازم از سهل بن سعد نقل مىكند: مردم مأمور مىشدند كه - مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند .
ابو حازم مىگويد: اين مطلب را صحيح نمىدانم مگر اينكه امر كننده آن پيامبر ( ص ) باشد». نكته : روشن نيست كه چه كسى مردم را به اين عمل امر كرده است؟ آيا عمر بوده و يا كس ديگر و چنانكه از عينى ، شارح بخارى به دست مىآيد ، اين روايت مرسل است . عمدة القارى 5 : 278 . وهمچنين ازسيوطى . التوشيح على الجامع الصحيح ، ج1 ، ص463 و نيل الأوطار ، ج2 ، ص187. * عن علقمة بن وائل و مولى لهم انهما حدثاه عن اَبيه وائل بن حجر أنّه راى النبي( ص ) رَفَع يَدَيهِ حين دخل الصلاة . . . ثمّ وضع يده الُيمْنى عَلى الْيُسْرى» صحيح مسلم ، ج1 ، ص150. اين روايت هم مرسل است؛ زيرا كه اهل سنت روايت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مىدانند. ابن حجر از ابن معين نقل مىكند: «علقمة بن وائل عن أَبيه مرسل» . تهذيبالتهذيب ، ج7 ، ص247 ؛ تهذيبالكمال ، ج13 ، ص193 . د - اهل بيت پيامبر ( ع ) از آن نهى كرده و گاهى بعنوان «لا تفعل ذلك التكفير» و گاهى به عنوان «يفعل ذلك المجوس . . .» از فعل آن جلوگيرى كردهاند و طبق بعضى از نقلها ريشه آن به اسراى عجم منتهى مىشود و خليفه ثانى اين عمل را پسنديد و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الكلام ، ج11 ، ص 19 ؛ مصباح الفقيه ، ص402.
[ بازگشت به بالا ]
|
صلاة تراويح چيست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟اصل نوافلِ شبهاى ماه رمضان بيست و يا سى ركعت است و تا اينجا ميان فريقين اختلافى نيست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخارى از عمربنخطاب ، ايشان مردم را وادار به جماعت كرد و نام آن را بدعت گذاشت: «فقال عمر: إنّي أرى لو جمعتُ هولاء عَلى قارىءغ واحد ، لكان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلى اُبيّبن كعب ، ثمّ خرجت معه ليلة اخرى والناس يصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخارى ، ج1 ، ص342. « عمر گفت : نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معنى تصميم گرفت: و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد. راوى مىگويد سپس در شب ديگرى به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مى خوانند. عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبى است». قسطلانى مىگويد: عمر از آن با تعبير «بدعت» ياد كرد؛ چون پيامبر( ص ) براى مردم به جماعت خواندن - نماز تراويح - را بيان نكرده بود و در زمان ابوبكر نيز نبوده است . ارشاد السارى، ج 4 ، ص 656. و عينى مىگويد : عمر تعبير « بدعت » آورد ، چون پيامبر ( ص ) جماعت را براى اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود . عمدة القارى ، ج11 ، ص126. قلقشندى مىگويد : عمر اوّلين كسى است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجرى بود . مأثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج2 ، ص337.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا بدعت به حَسَن و غير حسن تقسيم مىشود و منظور خليفه دوم از «نعم البدعه » چيست؟مسلماً هر بدعتى ، ضلال و گمراهى است؛ «وَكُلُّ ضلالٍ فيالنار» ، پس تقسيم بدعت به «حسن» و «غير حسن» را بسيارى از علماى اهل سنت مردود شمردهاند؛ مانند شاطبى و ابن رجب حنبلى و غامدى از نويسندگان معاصر عربستان در كتاب «حقيقة البدعة و احكامها» مىنويسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعية الواردة في ذمّ عموم البدع . ذلك أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة و على كثرتها لم يرد فيها استثناء البتة و لم يأت فيها ما يقتضي أنّ فيها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . على انّ القاعدة الكلّية في ذمّ البدع لا يمكن أن يخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج1 ، ص138. «اينكه بگوييم بعضى از بدعتها حسن و نيكو است اين مطلب با ادلّه شرعى كه تمامى بدعتها را مذموم مىداند ، تناقض دارد ، زيرا نصوصى كه بدعت را مذمت مىكند و مردم را از آن برحذر مىكند عام است و مطلق و بدعتى از آن استثنا نشده است و دليلى هم نيامده كه بگويد بعضى از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده كلى كه در مذمت بدعت وارد شده ممكن نيست از دايره آن ، فردى از آن خارج شود .»
[ بازگشت به بالا ]
|
احاديثى نقل شده كه امير مؤمنان ( ع ) نماز تراويح را مىخواند و يا بر آن ، امام جماعت تعيين مىكرد و يا اينكه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهاين نسبت از نظر شيعه مسلماً دروغ است و از نظر علماى اهل سنت نيز ثابت نيست؛ چنانكه در اينباره بيهقى چهار يا پنج روايت نقل كرده و خودش سند همه را ضعيف مىداند و با تحقيق در روايات ، به يك روايت كه سند آن صحيح باشد برخورد نكردهايم. افزون بر اين ، ثابت نشده است كه خودِ عمربن خطاب نيز نماز تراويح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نيز به شدت از آن نهى مىكرد . امير المؤمنين ، على( ع ) نيز به هنگام خلافت در كوفه با اين مظهر مخالفت كرد و معارض اقامه آن بود. «لَمَّا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ( ع ) بِالْكُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً يَؤُمُّنَا فِي رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا فِيهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا يَقُولُونَ ابْكُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج3 ، ص639. « زمانى كه امير مؤمنان على ( ع ) در كوفه بودند مردم كوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت براى نماز تراويح كردند ، حضرت جواب منفى داد و آنان را از اقامه نوافل شبهاى ماه رمضان به جماعت نهى كرد . چون شب هنگام فرا رسيد به هم ديگر مىگفتند بر رمضان گريه كنيد واى بر رمضان.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا به هنگام تشريع اذان ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» بود يا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟ به دلايلى كه در ذيل مىآيد ، جزو اذان نبوده است: الف - روايت صحيحى كه اهل سنت نقل مىكنند ، روايت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نيل الأوطار ، ج2 ، ص37. ب - سعيد بن مسيب با صراحت مىگويد: «ادخلت هذه الكلمة في صلاة الفجر» . نيل الأوطار ، ج2 ، ص37. ج - امام مالك در «موطأ» تصريح مىكند كه اين عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضميمه شد: «عن مالك: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلى عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ يُؤْذنه لِصَلاة الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن يجعَلَها في نِداء الصّبح» . الموطا ج1 ، ص 72.
«مالك مىگويد مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولى او را خفته يافت لذا فرياد برآورد : «الصلاة خير من النوم؛ «نماز از خوابيدن بهتر است . عمر دستور داد تا اين جمله را در اذان صبح قرار دهند .» د - شافعى آن را مكروه و در يكى از دو قول آن را بدعت مىداند و شوكانى مىگويد : «لَو كانَ لما انكره عَلِيّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نيل الأوطار ، ج2 ، ص38. يعنى اگر جزو اذان بود هرگز حضرت على ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمىكردند. ه' ابنجريج از عمربن حفص نقل مىكند كه سعد ، نخستين كسى بود كه در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج1 ، ص474. و - ابن حزم مىگويد: «لا نقول بهذا - الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم يأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلى ، ج3 ، ص16 0.
يعنى ما اين جمله را در اذان نمىگوييم؛ زيرا كه از پيامبر ( ص ) به ما نرسيده است.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا حى على خير العمل جزو اذان بوده و كسى از صحابه و تابعين اين جمله را در اذان آورده است؟طبق روايت صحيح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنيف ، اينان ( حتى پس از اينكه اين جمله از اذان حذف گرديد ) در اذان خود آن را مىآوردند . المحلى ، ج3 ، ص160. بيهقى هم روايتى از امام زينالعابدين ( ع ) نقل مىكند كه ايشان اين جمله را در اذان مىآورد و مىفرمود: اذان اول اين است ! السنن الكبرى ، ج1 ، ص624. همچنين حسنبن يحيىبن الجعد و زيد بن ارقم و شافعى - در يكى از دو قول خود اين جمله را ذكر مىكرد . نيل الأوطار ، ج2 ، ص39 ، البته اين شيوه بحث از ديدگاه اهل سنت است .
[ بازگشت به بالا ]
|
نظر صحيح در باره رجعت چيست؟ ج - در توضيح رجعت بايد گفت: الف - مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعى از مؤمنان و جمعى از كفار به دنيا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و اين امر محال نيست و ده ها بلكه صدها روايت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشكلى پيش نمىآيد ولى بعضى از اهل سنت در ردّ و انكار آن ، پافشارى مىكنند. ب - رجعت در امت هاى پيشين ، نمونههاى بسيار دارد:
1 - رجعت هفتاد نفر از قوم موسى. 2 - رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ . . .} بقره : 243. . يعنى : آيا نديدى به سوى آنانكه بيرون رفتند از خانههايشان و ايشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ايشان را خدا كه بميريد ، سپس آنان را زنده كرد. او كالذى مر على قرية . بقره : 259 . 3 - رجعت عزير بعد از صد سال. 4 - رجعت سام بن نوح به دنيا. 5 - رجعت فرزندان ايّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج5 ، ص316 ؛ جامع البيان ، ج16 ، ص42 ؛ تفسير نيشابورى ، ص44 ؛ الشيعه و الرجعه ، ج2 ، ص154 تأليف مرحوم آيتاللّه شيخ محمد رضا طبسى . رجعت از نظر شيعه: 28 . 6 - رجعت يوشع ، اليسع ، اشموئيل . تاريخ طبرى ، ج1 ، ص280 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج11 ، ص170 ؛ الكامل فىالتاريخ ، ج1 ، ص154. ج - در اسلام نيز نمونههاى زيادى از رجعت وجود داشته است و كسانى ، پس از مرگ ، به دنيا بازگشتند . ابن ابىالدنيا از علماى عامه (متوفاى 208 ه' .) در اين زمينه كتابى نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» كه در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هايى از كسانى را كه بعد از مرگ زنده شدهاند ، جمع آوردى كرده است . اينك چند نمونه از آن را مىآوريم: 1 - رجعت زيدبن خارجه. 2 - رجعت جوانى از انصار. 3 - رجعت مردى از مقتولين مسيلمه. 4 - رجعت ابن خراش. 5 - رجعت يكى از بستگان - دايى - ابن ضحاك. 6 - رجعت رؤبه دختر بيجان. 7 - رجعت شخصى از بنىجُهينه. و نمونههاى ديگر . .. و نيز حديثى از پيامبر ( ص ) نقل مىكنند كه: «ليأتينّ عَلى أمّتي ما أتى بَنِيإِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذى ، ج5 ، ص26. يعنى: آنچه بر سر امت هاى پيشين آمد بر سر امت من نيز بدون كم و كاست خواهد آمد. بخارى مىگويد: عَنِ النَّبيّ( ص) « لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّى لو دخلوا في جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا يا رسولاللّه اليهود و النصارى؟ قال: فمن إذن» . بخارى ، ج4 ، ص264. « تمامى سنتهاى پيش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهيد كرد . و حتى اگر به لانه سوسمارى وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهيد كرد . عرض كردند يا رسول اللّه منظور شما از پيشينيان يهود و نصارى هستند فرمود ، آرى ، چه كسى غير از آنان را قصد دارم؟! بالأخره - در اين زمينه ، از ائمه طاهرين بيش از پانصد روايت رسيده است . اضافه بر آيات شريفهاى كه به رجعت تفسير شده است . الشيعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 161. علامه طباطبايى مفسر بزرگ شيعه درباره رجعت مىفرمايد: «اگر در اين زمينه به كاوش بپردازى ، بسيارى از آياتى را مىيابى كه از ائمه طاهرين به قيامت و گاهى به رجعت و گاهى به ظهور امام( ع ) تفسير كردهاند ، و اين نيست مگر به لحاظ وحدت سنخيت بين اين سه معنا . وليكن چون مردم در حقيقت قيامت بحث نكردهاند و در زمينه كشف از هويت و واقعيت اين روز عظيم به تحقيق وسيعى نپرداختهاند ، در معناى اين روايات اختلاف پيدا كرده و بعضى آن را رد و طرح كردهاند - و حال آنكه بيش از پانصد روايت است . و بعضى ديگر آن را تأويل كرده و حال آنكه آنها در كمال ظهور و يا صراحتند. و بعضى ديگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظرى نقد كردهاند . . . تفسير الميزان ، ج 2 ، ص 108. علامه طباطبايى بحث مفصلى را مطرح مىكند كه از حوصله اين جزوه خارج است.
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا در كتابهاى اهل سنت درباره يورش به خانه وحى يعنى خانه فاطمه زهرا( س ) اشارهاى شده است؟ آرى جريان جسارت به پاره تن رسول الله يعنى سيده نساء العالمين حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراء روشنتر از اين است كه نياز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان كتب حديث و تاريخ و رجال از اهل سنت با اينكه بناى بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقايق داشتهاند ، باز هم نتوانستهاند تمامى آنچه را كه اتفاق افتاد مخفى كنند لذا با شرمندگى و احتياط هر يك به گوشهاى از آن فاجعه اشاره كردهاند؛ بعضى به آوردن آتش توسط خليفه ثانى ،«و معه قبس من نار» تاريخ طبرى ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفريد ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه' ، انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 . بعضى ديگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشى و معه جماعة حتى اتوا باب فاطمة . . .و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علياً . . .» الامامة و السياسة ، ج1 ،ص12 . گروهى هم به سقط جنين و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره كردهاند؛ «ان عمر رفَسَفاطمة حتى أسقطت محسناً» سيراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان الميزان ، ج 1 ، ص 373؛ ميزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 . و عدهاى به هتك حرمت ايشان و شكسته شدن استخوان پهلو و پايمال كردن حقوق و ارث ايشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و كسر جنبها ، و اسقطت جنينها» فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 34؛ جوينى شافعى ، متوفى سال 722 ، او شيخ و استاد شمسالدين ذهبى است . گروهى ديگر به عذر خواهى عمر و ابوبكر از ايشان بعد از فاجعه - كه خود دليل گويا بر اصل جريان است - اشاره دارند: «فقال عمر لابى بكر انطلق بنا الى فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جميعاً ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتيا علياً فكلمّاه ،فادخلهما عليها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الى الحائط فسلَّما عليها فلم ترد عليهما ، السلام .» الامامة والسياسة ، ج1 ،ص12 . «عمر به ابوبكر گفت: برويم به حضور فاطمه زهرا ، زيرا كه ما ايشان را به خشم آورده ، ناراحت كرديم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت اميرالمؤمنين على ( ع ) آمده و ايشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روى برگردانيد و جواب سلام آن دو را نداد .» ذهبى مىگويد: «اتى ابوبكر فاستاذن ، فقال علي: يا فاطمة ، هذا ابوبكر ، يستأذن عليك ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل عليها يترّضاها .» سيراعلام النبلاء ،ج2 ،ص121 . «ابوبكر خدمت على بن ابى طالب آمد و طلب اذن براى زيارت و عذر خواهى از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت على به فاطمه زهرا فرمود: ابوبكر اذن مىطلبد ايشان عرض كرد: آيا دوست دارى به او اذن دهم؟ فرمود: آرى؛ پس ابوبكر اذن يافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضايت و عذر خواهى كرد .» دقت كنيد: كه ذهبى جريان عذر خواهى و پشيمانى را چگونه با احتياط و سانسور شديد نقل مىكند ، به گونهاى براى خواننده و مطالعه كننده اصل جريان و حادثه كاملا روشن و واضح نشود . بعضى به پشيمانى خليفه اول به هنگام مرگ از يورش به خانه وحى اشاره دارد: «وددت انى لم اكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق على الحرب .» المعجم الكبير ، ج1 ،ص62؛ شماره حديث 43 ، كتاب الاموال بن سلام ص174متوفى 224ه$ - ولى اين عبارت را تغيير داده و به جاى آن كلمه «كذا و كذا» آورده است . «اى كاش خانه فاطمه را رها مىكردم وبه آن يورش نمىبردم و آن را باز نمىكردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»
[ بازگشت به بالا ]
|
آيا در عبارات و متون كتابها ، تحريف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟البته بعضى از عبارات را تا بحال نتوانستهاند تغيير دهند مثلاً در كتاب العقد الفريد ابن عبد ربه اندلسى ، ظاهراً در بعضى از عبارات آن تصرف نكردهاند و همان متن موجود است: «بعث اليهم ابوبكر عمر بن الخطاب ليخرجهم من بيت فاطمة و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار على ان يضرم عليهم الدار ، فلقيته فاطمة ، فقالت: يابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الامة .» العقد الفريد ، ج4 ،ص260 . «ابوبكر عمر را براى تعقيب و شكستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بيرون آمدن ممانعت كردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالى كه شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روى آنان به آتش بكشد . فاطمه زهرا به او برخورد كرد و فرمود: اى پسر خطاب آيا آمدهاى خانه ما را به آتش بكشى؟!» گفت: آرى مگر آنكه راه مردم را پيش بگيريد يعنى همانطور كه آنان بيعت كردند شما هم بيعت كنيد ، ولى در كتابهاى ديگر تحريف صورت گرفته است ، ما در اينجا به دو نمونه اشاره مىكنيم: 1 - در معارف ابن قتيبه عبارت زير از آن حذف شده است: «ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي .» كفاية الطالب ، ص 413 ، المناقب ، ح 3 ، ص 407 - «يعنى در اثر فشار و حمله قنفذ عدوى ، حضرت محسن سقط گرديد .» 2 - تحريف در مروج الذهب ، در چاپ ميمنية ج3 ،ص86 چنين آمده است: عروة بن الزبير در مقام دفاع از كار برادرش چنين مىگويد: عبدالله بن زبير ، بنىهاشم را در شعب محاصره و تهديد به سوزانيدن كرد ، همانطور كه عمربن الخطاب با بنىهاشم به هنگامى كه از بيعت با ابوبكر تخلف كردند چنين كرد؛ يعنى هيزم جمع كرد تا خانه را به آتش بكشد . ولى در چاپهاى جديد ، اين عبارت حذف شده است . اما با تمام تحريفات ، باز هم كتابهاى فريقين مملو از نقل اين مطالب است ، و اين گونه برخوردها حقيقت را تغيير نمىدهد. راجع به جريان يورش به خانه وحى ، به چند ماخذ و منبع براى نمونه اشاره مىشود: اثبات الوصية ص 143 - الوافى بالوفيات ، ج 6 ، ص 17 ، الخطط ، ج 2 ، ص 346 ، الفرق بين الفرق ، ص 148؛ الملل و النحل ، ج 1 ، ص 57؛ الشافى ، ج 4 ، ص 120؛ شرح ابن ابى الحديد ، ج 14 ، ص 193 و ج 2 ، ص 60؛ بحارالانوار ج 28 ، ص 270 و ج 30 ، ص 294؛ تلخيص الشافى ، ج 3 ، ص 156 ، تقريب المعارف ، ص 23؛ الطرائف ، ص 274 - و مأساة الزهراء و دهها كتاب ديگر. به اميد اينكه بتوانيم در فرصت مناسب اين واقعيات را در جزوهاى ويژه گرد آورده و در اختيار علاقمندان قرار دهيم ، و دنباله اين شبهات و پاسخهاى آن را نيز در جزوات ديگر تقديم كنيم [ بازگشت به بالا ]
|